کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در ورود به کربلا

شاعر : حیدر توکلی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : غزل    

ای مرا دلـبر و دلـدار، بیا برگـردیم            خیمه برپا مکن این‌بار، بیا برگردیم

دم به دم دشـمـن تـازه‌نـفـسـی می‌‌آیـد            تا که فرصت بود‌ ای یار، بیا برگردیم


باغبانا به تو و تک‌تک گل‌هات قسم            کار گـلـزار شـود زار، بیا برگـردیم

از نگـاه همه زن‌های حـرم غم بارد            تـا نگـشـتـیـم عـزادار، بـیا برگـردیم

تو نداری سر بازار جفا، یوسف من            غیر شـمـشیر خـریـدار، بیا برگردیم

دشمن از دیدن عـباس دلش می‌لرزد            تا سر پـاست عـلـمـدار، بیا برگردیم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در ورود به کربلا

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

یا اخـا ای تو مـرا یـار بـیا بـرگـردیم            لالـۀ احــمـد مـخـتـار بـیـا بـرگـردیـم
تو همه دلخوشی‌ام هستی و گردد بی‌تو            آسـمـان بـر سـرم آوار بـیا بـرگـردیم


به همان لحظه که بر سینه،زد آسیب لگد            قـسـمت می‌دهـم ای یـار بیا برگردیم
می‌رسد بـوی جـدایی به مشامم اینجا            می‌شود جسم تو خـونبار بیا برگردیم
خـیـمه بر
پا مکن اینجا، به دلم افتاده            می‌دود طفـل تو بر خـار بیا برگردیم
تا رسیـدیم به این دشت شدم دلـواپس            بـهـر دسـتـان عـلـمدار بـیـا برگـردیم

گر بمانیم در این دشت ز ضرب سیلی            چـشـم دردانه شـود تـار بـیا برگردیم
تا که با خـنـده نبـردند عزیزان تو را            به سـر کـوچه و بـازار بـیا برگـردیم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

تا رسیـدیم به این دشت شدم دلـواپس            بهر چـشـمان عـلـمدار بـیـا برگـردیم

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.  ضمناً تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدّارین آمده است

بیم دارم که سر کودک ششماهه شود            به سـر نـیـزه گـرفـتـار بـیا برگـردیم

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در ورود کاروان به کربلا

شاعر : علی انسانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

ای سرزمین کـربلا ای کـوی جانـانم            بنگر به پیر و کودک و خیل جوانانم
حاجت به
قـربانی نباشد ای مِنای من
            آورده‌ام قــربـانـیــان عـیــد قــربــانـم


چون باغبان هم لاله و هم یاسمن دارم            یک باغِ گل نه، صد گلستان گل به دامانم

پُر گُرگ اگر صحرا شود عباسِّ من شیرست            آب آورست او از برای تـشنه طفلانم
من قامت خود پیش دشمن خَم نمی‌سازم
            آزاده و پَـروَرده زهـرا روی دامـانـم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در ورود به کربلا

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

یک نظر کن حال و روز مضطرم در این دیار           ای عزیزِ فـاطمه دیده ترم در این دیار

با ورودت حزن و اندوهی دو چندان آمده           از غمت آقا گریبان می‌درم در این دیار


چون کـبـوتر آمدم دنـبالِ تو امّا حـسین           بال و پر بشکسته هستم بی پرم در این دیار

تکیه کن بر خواهرت مستحکمم مانندِ دژ           خواهری ها یک طرف!چون مادرم در این دیار

ترسم از تکرارِ کوچه دردلِ کرببلاست           گرد و خاکی شد دوباره معجرم در این دیار

کاش می‌شد تا که تدبیری بیاندیشم تو را           دائماً در فکرِ زیرِ حنجـرم در این دیار

نیزه‌ها از دور پیدا شد برادر بی‌حساب           در خیالِ خود به فکرِ این سرم در این دیار

تکیه گاهم کو؟ محافظ کو؟ قرارِ من کجاست؟           پس کجا مانده ست این آب آورم دراین دیار

کو ابوالفضلم؟ که پائین آورد از ناقه‌ها           کودکانِ خسته جان و پرپرم در این دیار

دشمنانِ دین فـراوانند ای سـالارِ عـشق           ارباً اربا می‌شود پیغـمبرم در این دیـار

حـیفِ این قـدِّ رسا و جلـوه‌گـاهِ احـمدی           حیف از شهزاده‌ات از اکبرم در این دیار

این سپـیدی گـلو ذبحِ سه شعـبه می‌شود           می‌رود در خواب گویا اصغرم در این دیار

: امتیاز

ذکر مصائب ورود کاروان سیدالشهدا علیه‌السلام به کربلا

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : غزل

ذکر لبت در هر قـدم؛ إنّا إلیه راجعون            ورد زبـانت دم به دم إنّا إلیه راجعـون

از کوفیانِ کینه‌ای بسیار داری خاطره            از فـتـنـۀ اهـل سـتـم، إنّا إلیه راجعـون


غم در دلت افتاد تا گفتند اینجا کربلاست            شد خیمه برپا با عـلَم، إنّا إلیه راجعون

دلواپسی و بغض زینب آتشت می‌زد ولی            گفتی که ای اهل حرم، إنّا إلیه راجعون

دارد قـرائت می‌کـند مادام دشت نـیـنوا            این آیه را با آه و غم، إنّا إلیه راجعون

آماده شد محض نجاتِ خلق؛ کشتیِ نجات            تا خواندی از لطف و کرَم، إنّا إلیه راجعون

در زیر نور ماه مُشتی خاک را برداشتی            گـفـتـی خـدایـا آمـدم! إنّا إلیه راجعون!

: امتیاز

مدح و مرثیه سیدالشهدا علیه‌السلام و ورود کاروان به کربلا

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : ترکیب بند

لحظه لحظه عمر خود را خرج حضرت می‌کنم            جز حرم جایی روم احساس غربت می‌کنم
حاجت خود را اگر یک شب بگیرم می‌روم            لذتش را با تمام شهـر قـسمت می‌کنم


گریۀ در روضه‌اش یعنی همان خیرالعمل            اشک می‌ریزم برای او، عبادت می‌کنم

راه او یعـنـی همان إِنَّا هَـدَینـاهُ الـسَبـیل            بچـه‌هـایم را بدین گونـه هدایت می‌کـنم
حولۀ احرام من شال عزای روضه‌هاست            حـاجی کـربـبـلایم قـصد قـربت می‌کـنم
دور شش گوشه‌ش ذکر تلبیه سر می‌دهم            من خدا را زیر آن قبه زیارت می‌کـنـم
در لباس نوکری موی سپیدم آرزوست            تا نفس دارم درِ این خانه
خدمت می‌کنم

کنج هیأت تا بگیرم اذن خدمت سرخوشم            من به یک لقمه از این سفره قناعت می‌کنم
حُبّ مولایم برای من ملاک دوستی‌ست            من فقط با دوستدارانش رفـاقت می‌کـنم
زینت امروز روضه خون “زین الدین” هاست            از شهیدان هم میان روضه دعوت می‌کنم
با محرم با صفر اسلام جاوید است و بس            یـادی از نـطق امـام پـیـر امّت می‌کـنـم
امتـداد روشن “هـیـهـات من الـذلـه” را           
در میان روضه‌ها هرشب روایت می‌کنم
باز هم از جنس عهد مسلم و حرّ و حبیب            با حسین عصر خود تجدید بیعت می‌کنم
هم خودم هم بچه‌هایم هم پدر هم مادرم            هرچه دارم را فقط خرج
ولایت می‌کنم
من به امید اجابت روز و شب با سوز دل            در قـنـوت خود تمنـای شهادت می‌کـنـم
آمدم امـشب بـخوانـم از
شـهـیـد کـربـلا            روضه خوانش هستم و ذکر مصیبت می‌کنم
با سلام گـریه دار “یا لثـارات الحسین            هرشب از مهدی زهرا کسب رخصت می‌کنم
زینب و کرب وبلا مرثیه‌ای مکشوفه است            به خود آقـا قـسـم دارم رعـایت می‌کـنم

روضه‌هایش می‌برد دل را به سوی کربلا

بر مشامم می‌رسد هر لحظه بوی کربلا

سالها از درد هجرش چشم زمزم گریه کرد            گریه کرد از غصه، اما باز هم کم گریه کرد
نه فقط یعـقـوبی از هجر نـگاه یوسفـش            بلکه حتی آیه‌آیه سـورۀ غـم گـریه کرد
پابه پای
ناله‌ام در عرش موسی ناله زد            پابه پای گریه‌ام عیسی بن مریم گریه کرد
پیش از آن که ما بباریم از غم عظمای او            جبرئیل از روضه‌هایش خواند و آدم گریه کرد
فاطمه منـزل به منـزل از منـا تا نـیـنوا            در میان قـافـله از فـرط ماتم گریه کرد
قبل از انگشتر که بر انگشت آقا اشک ریخت            بی‌گمان در دست پرچم دار پرچم گریه کرد
کربلا با غـربـتـش آمد به استـقـبال‌شان            کربلا بر زائران خود دمادم گریه کرد
با تـماشـای عـلی در زیر هـرم آفـتـاب           
کربلا که جای خود حتی خدا هم گریه کرد

پیش چشمانش تداعی می‌شود صحرای خون
می‌تراود از لـبـش إنـا الـیـه راجـعــون

دارد از یک سو سنان همراه لشگر می‌رسد            شمر از سویی دگر با چند خنجر می‌رسد
هم صدای طبل جنگ و هم صدای هلهله            هم صدای کیسه‌های مملو از زر می‌رسد
این طرف هفتاد و اندی مسلم بن عوسجه            آن طرف نیرو ولی چندین برابر می‌رسد
نه فـقـط تازه نـفس‌هایی شبـیه حـرمـلـه            پیرمرد چکمه پوشی با عصا سر می‌رسد
هرچه که دارم تصور می‌کنم انصاف نیست            گـلۀ گـرگی برای یک کـبـوتر می‌رسد
هر که نعل تازه از
بازار کوفه می‌خرد            ساعـت اول نشد ساعـات آخـر می‌رسد
تا که خورجین از طلا و سکه آخر پُر کند            خولی بی‌چشم و رو با پا نه با سر می‌رسد
مطمئنم به همین زودی قـیامت می‌شود            جـادۀ کـرببـلا دیگر به محـشر می‌رسد
محشری که خستگی آن به قاسم می‌رسد            محشری که تشنگی آن به اصغر می‌رسد
به برادر تیر و تیغ و نیزه و چوب و عصا            تازیانه، کعب نی، سیلی به خواهر می‌رسد

کربلا آغاز درد و غصه‌های زینب است
شاهد زنجیرها بر دست و پای زینب است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رعایت توصیه‌های مراجع، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

استخوانی پیش پایم هم بیندازد بس است            من به یک لقمه از این سفره قناعت می‌کنم

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در ورود کاروان به کربلا

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

ای هــمـیـشـه شـبـیـه مــادر مـن            کـوه ایـمـان، عـقـیله خواهر من

جـاری کـوثـر اسـت چـشـمـانت            عـصمـتی دیگر است چـشـمانت


قـلب تو تا هـمیـشه با من هـست            نظـرت مثـل صبح روشن هست

ای‌که چشمت دوباره بارانی‌ست            کــربـلا ایـسـتـگـاه پـایـانـی‌سـت

خـســتــۀ راه آمــدی خـــواهـــر            دیـگـر ایـنـجـاسـت مـنـزل آخـر

لـشـکــر چـشــم‌هـا کـنـار رویـد            خـواهـرم خـواهـشأ پـیاده شـوید

خاطرت جـمع محـرمان هـستـند            سـایـه‌ات را نـگـاه‌بـان هـسـتـنـد

آب هـم در دلـت تـکـان نـخـورد            پـردۀ مـحـمـلـت تـکـان نـخـورد

یک بیابان اسـیـر پـیش شماست            باد هم سربه زیر پیـش شـماست

ایـنـکــه دارد رکــاب می‌گـیــرد            از نـگــاهـت ثــواب مـی‌گـیــرد

آســمــان بـلـنـد احـســاس اسـت            روشــنـی دل تــو عـبـاس اسـت

چــادرت را غــبــار نـنـشــیــنـد            سـایــه‌ات را کـســی نـمـی‌بـیـنـد

اســتــوار هــمـیــشـگـی زیـنـب            ذولــفــقــار هـمـیـشـگـی زیـنـب

ای پـــنـــاه کــبـــوتــران حـــرم            مــلـــجـــأ آه دخـــتـــران حـــرم

خـاک این دشـت را مـزیـن کـن            کــربــلا را حــریــم ایــمـن کـن

مــــریــــم خـــانــــوادۀ زهــــرا            انــتــخــاب قـــیــام عـــاشـــورا

عـشـق بی‌تـو چه بی‌بـهـا بـشـود            کــربــلا بـا تـو کـربــلا بـشــود

با جـدایـی بـساز از این لـحـظـه            کـربـلا را بـساز از این لـحـظـه

فــکــر روز دهــم کـن از حـالا            فـکر گـودال و عـصر عـاشورا

تــو مــرا بـی‌ســپــاه مـی‌بـیــنـی            خـیـمـه را بـی‌پــنــاه مـی‌بــیـنـی

سنگ‌هـایی که پرتـوان هـسـتـند            نیزه‌هایی که خون چکان هـستند

عـشـق خود را غـریب می‌بـینی            آه شـیب الـخـضـیـب مـی‌بــیـنـی

بـاورت مـی‌شـود حــسـیـن‌ت را            نــیــزه‌هـا مـی‌بــرنــد از ایـنـجـا

از جسارت تو خسته خواهی شد            بعـد من دست بـسته خـواهی شد

: امتیاز

ورود کاروان سیدالشهدا علیه‌السلام به کربلا ( مدح حضرت زینب)

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

روی پرهای فـرشته کعـبه‌ای عالی مقام            می‌رود در بینِ صحرا می‌رود بیت‌ُالحرام

می‌رود دریا، به دنبالش مدیـنه مثل رود            می‌رود باران، به دنبالش مدینه تشنه کام


آفتابِ مکه در محمل نشست و بار بست            صبح و شامِ مکه بعد از آن فقط شد شام شام

رد شد از یثرب رسول‌الله فرمود: الوداع            رد شد از سمتِ نجف شاه نجف گفتا سلام

کیست او نـورِ مـفاتـیح‌الجنانی مستجـاب            کیست او طوفانی از نهج‌البلاغه در کلام

کیست او وقتی که زهرا را ادامه می‌دهید            حجـة‌الله است زهـرا دخـترش قـائم مقـام

فـاطـمه وقـتی تجـلـی کرد زینب نـام شد            فاطمه شب‌های قدر و زینـبش ماه صیام

کیست: اقـیانوس آرام است اما با حسین            مرتضایی در حجاب و ذوالفقاری در نیام

کیست زینب ابتدایِ حاء و سین و یا و نون            کـیـست زینب انـتهـای شعـرهای ناتـمام

حق بده عُمان اگر از زینب‌اللهی نوشت            حیرتش بود و خودش با واژه‌های خام خام

این علی یا فاطمه یا که حسن یا که حسین            در شگفتم از زنی اینگونه دارد چند نـام

آسـمـان در کُـلِ عـمـرِ آسـمـانی‌اش نـدید            از تـمامـیِ بـرادرها کـنـارش جـز قـیـام

سایه‌اش را چـشم همسایه ندیده نیم قـرن            سایه‌اش هرچند باشد بر دو عـالم مستدام

کَس ندیده کـوه را وقـتی که می‌آید چنین            کَس ندیده چادری اینگونه غـرقِ اسـتلام

کـربـلا در کـربـلا آمـد اگر زینب رسـید            کـربـلا شد کـربـلا با نام زینب والسـلام

بین عرش و فرش حائل زانویِ عباس بود            ورنه عـالـم را نباشد طاقـتِ آن نیـم گـام

در شگـفـتم از زمـینی که تحـمل می‌کـند            تا که او آهـسـته بگـذارد قـدم با احـتـرام

جعفر و عون و محمد قاسم و اکـبر همه            گِرد او هستند گیرند از دو دستش هرکدام

گِرد گردش از برادرها شلوغ افسوس گفت:            آه از حُـسنِ شـروع وای از حُـسنِ خـتام

چار پرده روی محمل داشت اما عاقـبت            دید طوفان شد زمین خونین هوا شد سرخ فام

پرده‌های محـملش را با حـرم آتش زدند            می‌دود دنـبـال دخـتـرها خـدایا در خـیـام

خوب شد این صحنه را چشم عزیزانش ندید            شـاه بـانـویی زمـین اُفـتاد در بـینِ عـوام

هرچه خانم گـفت عـباسـم ولی او پا نشد            وای از احوالِ زینب وای از چشم حرام

عاقـبت هـمسایه‌ها دیـدند او را بر زمین            عاقبت او دید شاگردانِ خود را رویِ بام

سخت‌تر از هر جراحت دیدن لبخند بود            از مسلمان های کوفه از یهـودی‌های شام

جای طفلان یتیم خسته بی‌بی، خورد خورد            تازیانه جای آب و کعـب نی جای طعـام

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

جای طفلان یتیم خسته بی‌بی، خورد خورد            تازیانه جای آب و خـیزران جای طعـام

بیت زیر به دلیل مستند نبودن داستان ام حبیبه و .... حذف شد

دید وقتی که کـنیزش نان تعارف می‌کند            خواست از آنجا رود اما امان از ازدحام

ورود کاروان سیدالشهدا علیه‌السلام به کربلا ( زبانحال حضرت زینب)

شاعر : وحید قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

دیـدم بـیـابـانـی پُـر از خار مغـیلان را            بالای محـمـل آفـتابی سخت سوزان را

«انا الیه راجـعـونت» کُـشت زینب را            نـسـپار دست باد گـیـسوی پـریـشان را


پنداشتم از دور نخلستان به چشمم خورد!            از ناقه‌هامان دور کن این نیزه‌داران را

دلواپسم! این شیوۀ مهمان نوازی نیست!            دیدی ببـنـدد مـیـزبانی راه مهمان را

با نیتِ عرض خوش آمد گویی آوردند            یک لشکر از شمشیرهای مست و بُران را

سربسته می‌گویم! یقین دارم که می‌بینی            در چشم‌های دخترت ترس از بیابان را

از حـج نــیــمـه کـارۀ دیـروز دانـسـتـم            در کـربـلا باید بگـیری عـید قـربان را

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر که اشاره به داستان خشکسالی کوفه و آمدن مردم کوفه خدمت پیامبر و سپس دعای سیدالشهدا برای مردم کوفه و بارش باران دارد به دلیل مستند نبودن حذف شد. اولا اینکه این قصه جعلی در هیچ کتاب معتبری نیامده است! دوماً شهر کوفه در زمان لشگر گشای خلیفه دوم جهت پشتیبابی لشگریان اسلام ایجاد شد و در زمان پیامبر چنین شهری نبوده است. سوماً در تاریخ جغرافیای عراق هیچ گاه فرات خشک نشده است که نیاز به چنین داستان سرایی های باشد.

  انگـار خوبی‌های تو از یـادشان رفـته!            یـادآوری کـن قـصـۀ دیـروز بـاران را

ورود کاروان سیدالشهدا علیه‌السلام به کربلا

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : 0

مسلم و مسعود و عـبدالله و جندب آمده            کربلا! حُر و حبیب و جون و شوذب آمده

شمع و هفـتاد و دو تا پروانۀ دلسـوخته            آفـتابـی در حـصار مـاه و کـوکب آمده


منـبری نـذر عـقـیله در حـرم برپا شده            اهل کـوفه! بـاز هم اسـتاد مکـتـب آمده

کربلا تا کوفه را دیگر قـرق باید کـنند            عـصـمت الله عـمـۀ سـادات زینب آمده

تک تک اصحاب گرم نوکری زینـبـند            هاشـمیـون حـافـظان روسری زیـنـبـنـد

در میان گور می‌لرزد ابوسفیان به خود            نسل فــتنه طعـمۀ روشنگری زیـنـبـنـد

ذوالفقار در نیامش بر کسی پوشیده نیست            در تحـیر از شکـوه حـیـدری زیـنـبـنـد

بـا دم کـوبـنـدۀ تکـبـیـر غـوغـایی شـده            کـربـلا با زینب کـبـری تـمـاشایی شده

شد قیامت این صدای نفخ صور محشر است            محشرِ امروز اذان‌های علی اکبر است

عطر و بوی مجتبی دارد مصلای حرم            کربلا مبهوت و حیران حسن‌های حرم

در مـیان خـیـمه با عـمـه تـبانی می‌کند            دختری شیرین زبان شیرین زبانی می‌کند

مشک ها پر می‌شود با دست آب ور از آب            خاطر آسوده سکینه خاطر آسوده رباب

گرم بازی با عـلی اصغـر تـمام بچه‌ها            دست پخـت ام کـلثـوم است شام بچه‌ها

تا رقیه خواب می‌آید به چشم اطهـرش            می‌شود دست عمو جان بالش زیر سرش

برقرار است امنیت در چادر ناموس دین            معجری دارد به سر بنت امیرالمومنین

تحت بیرق نجمه‌های خیمه در آسایش‌اند            با وجود حضرت عـباس در آرامش‌اند

صاعقه اما زمین را رنگ ماتم می‌زند            جمع اهل بیت را یکباره بر هم می‌زند

نزد خود می‌خواند آقا ریگ‌های داغ را            پـر کـند انـا الـیـه الـراجـعـون آفـاق را

گیرم آقا سر به راهش کرد ابن سعد را            وا کـند از سر چـگـونه قـاتـلـین بعد را

روضه مکشوف است پس دیگر چه جای گفتن است؟            دور تا دور خـیام او سـپاه دشـمن است

باغ سبزی پای هر نامه نشانش داده‌اند            کربلا اصلا کجای آن شبیه گلشن است

یک دل سیر از فرات آبی ننوشیده حسین            شمر بی‌انصاف در فکر شریعه بستن است

از نگاه خواهرش سنگین ترین روضه‌ها            روضۀ سخت وداع و روضۀ دل کندن است

عـرض انـدامی کـنـد بـین تـمام تـیـغ‌ها            خنجری که تشنۀ بوسه به پشت گردن است

از همین امروز تقـسیم غـنیمت می‌کنند            بین خولی و سنان دعوا سر پیراهن است

از منا تا نـیـنوا چـشم حـریص ساربان            داد می‌زد هر قدم انگشترش مال من است

گریه هم دارد غمش زیرا که بعد از کربلا            قافله سالار زینب زادۀ ذی الجوشن است

: امتیاز
نقد و بررسی

متاسفانه چندی است بعضی از شعرای محترم با برهم زدن قواعد و قالب های شعری اشعار می سرایند که به درستی معلوم نیست آن را در چه غالبی میتوان گنجاند! هر چند سعی می کنند این اشعار را قالب غزل مثنوی نام بگذارند اما غزل مثنوی هم علیرغم اینکه پشتوانه چند ساله بیشتر ندارد و هیچ یک از قدما و اساتید بزرگ در این قالب شعر نسروده اند؛ باز هم باید داری اسلوبی و قواعدی باشد و همانطور که از نامش مشخص ابتدا با غزل شروع شده و سپس با ردیف و قافیه مثنوی ادامه می یابد اما اینکه هر چند بیت را با یک نوع قافیه سرود این نشانه ضعف و ناتوانی است و باید از آن پرهیز شود

مدح و مناجات با سیدالشهدا علیه‌السلام و ورود حضرت به کربلا

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

بهتر که این دل دست تو دلبـر بیفـتد            ای‌کاش دل در بند تـو با سـر بیفـتـد

این دل بـمـیـرد بـهـتر از آنکه مـبادا            در بــنـد دام هـر کس دیـگـر بـیـفـتـد


هر کس ادب کرده به تو تاج سر ماست            هر کس به پایت پا نـشد، بهـتر بیفـتد

در کـار ما اصلا گـره بـنـداز، شـاید            دست تو هر دم کار این نوکـر بیفـتد

فـردا تـمام حـشر دنـبـال تو هـسـتـند            ای‌کاش راه ما به تو، محـشـر بیـفـتد

ای‌کاش که پـرونـدۀ اعـمـال من هـم            آن روز دست حـضرت مـادر بیـفـتد

این بیت‌های آخرم را روضه بِنْویس            تا اشـک از این چـشم‌هـای تر بیـفـتد

تا که رسیدند کربلا حضرت فرمود:            اینجا همان جایی‌ست کز من سر بیفتد

اینجا همان جایی‌ست که فرمود حیدر:            روی زمین هـفتاد و دو سـرور بیفـتد

برگرد آقا قـبل از آنکه چـشم شومی            بـر قـد و بـالای عـلـی اکـبـر بـیـفـتد

برگرد قـبل از آن که راه تیـرهاشان            بر حـنجـر پـاک عـلی اصـغـر بیـفـتد

برگرد آقا قـبل از آنکه شـمر دون با            خنجـر به جان گـودی حـنجـر بیـفـتد

برگرد قبل از آنکه جسمت روی سینه            در گـودی گـودالـشان بی‌سـر بیـفـتـد

طاقت ندارد خـواهـرت زینب ببـیـند            در چنگ‌های گرگ این پیکـر بیفـتد

ای وای اگر بی‌دست از مرکب، سواری...            ای وای اگر از ناقـه‌ای دخـتر بیـفـتد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به جهت انتقال بهتر معنای شعر تغییر داده شد. دقت داشته باشیم که دام در فرهنگ لغت دارای بار منفی است و معمولا در جهت سوء استفاده افراد بکار برده میشود. ضمنا نمی توان جز خاندان اهل بیت را دلبر خواند دلبر شیعه فقط اهل بیت است.

بهتر که این دل دست تو دلبـر بیفـتد            ای‌کاش دل در دام تـو با سـر بیفـتـد

این دل بـمـیـرد بـهـتر از آنکه مـبادا            در بــنـد دام دلـبــری دیـگـر بـیـفـتـد

در کـار ما اصلا گـره بـنـداز، شـاید            دست تو روزی کار این نوکر بیفـتد

بیت زیر به منظور تکمیل معنایی شعر در بحث ورود به کربلا اضافه شد

تا که رسیدند کربلا حضرت فرمود:            اینجا همان جایی‌ست کز من سر بیفتد

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

برگرد قـبل از آن که راه تیـرهاشان            با حـنجـر پـاک عـلی اصـغـر بیـفـتد

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان ساربان حذف شد

بـرگـرد آقـای غـریـبم قـبـل از آنـکه            این ساربان در فکـر انگـشـتر بیفـتـد

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در ورود کاروان به کربلا

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خیمه‌ها را کرده‌ام بر پا، امان از کربلا            داغـدارم می‌کـند اینجـا، امان از کـربلا

بوسه می‌زد مادرم زهرا مرا با گریه و            مضطرب می‌گفت با بابا! امان از کربلا


رأس من بر نیزه خواهد رفت پیش خواهرم            می‌شود انگـشـترم پیـدا، امان از کـربلا

می‌خورد تیر یل افکن حنجرِ شیرخواره‌ام            جایِ یک قطره از این دریا، امان از کربلا

می‌بـرم تا خـیمه‌ها شه‌زاده‌ام را در عبا            لرزه می‌افتد بر این پاها، امان از کربلا

می‌رسانم با سرِ زانـو خودم را عـلـقـمه            می‌رود از دستِ من سقّا، امان از کربلا

در دلِ گودال، غرق خون می‌افتد پیکرم            می‌شود بالا سرم دعـوا، امان از کربلا

می‌دوَد گریان رقیه روی بوته‌های خار            شعله می‌گیرد لباسش را، امان از کربلا

یک به یک «سر»ها به غارت رفته! صف می‌ایستند            نیزه داران عصر عاشورا، امان از کربلا!

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدارین آمده است لذا بیت زیر تغییر داده شد، ضمناً موضوع تیر سه شعبه نیز مستند نیست. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

می‌خورد تیر سه شعبه حنجرِ شش ماهه‌ام            جایِ یک قطره از این دریا، امان از کربلا

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن داستان ساربان حذف شد.

زینـبم تا که عـقـیـقـم را بـبـیند! سـاربان            دست خود را می‌برد بالا، امان از کربلا

ورود کاروان سیدالشهدا علیه‌السلام به کربلا ( زبانحال حضرت زینب)

شاعر : محمد عظیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

یک کاروان شکوه و جلالت رسیده است            یک پارچه عفاف و نجابت رسیده است

یک کـاروان مـلائکه دور و بـر حـرم            یک شهر، ماهِ خوش قد و قامت رسیده است


آهـنگ طـبـل، بـوی شـرافـت نمی‌دهـد            از این صدا، صدای شرارت رسیده است

تـرسـیـده‌انـد این زن و فـرزنـد محـترم            تا حرف به جدائی و غربت رسیده است

علـیـا مـخـدرات حـرم هــول کـرده‌انـد            اینجا کجاست؟ روز قیامت رسیده است

من از نـگـاه حـرمـلـۀ پـست خـوانده‌ام            اصلا برای کشتن و غارت رسیده است

می‌بـیـنم اینکه در کـنـف آیه‌های زخـم            پیغـمـبر حـرم به رسـالـت رسیده است

می‌بینم اینکه بی‌تو در این شهر بی‌حیا            کارم به ریسمان و اسارت رسیده است

می‌بیـنم اینکه با همۀ بغـض و کـیـنه‌ها            چه بر سر خدای شجاعت رسیده است

می‌بـیـنم اینکه بعد عـلـمـدار لـشـگـرت            کار حـرامیـان به وقـاحت رسیده است

اصلا بعـیـد نیـست بـبـیـنم که دشـمـنت            در غـارت تنت به رقـابت رسیده است

می‌بـینی آخـرش تو به بـازارهای شـام            که کار خواهرت به خجالت رسیده است

: امتیاز

ورود کاروان سیدالشهدا علیه‌السلام به کربلا ( زبانحال حضرت زینب)

شاعر : سیدپوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

راه بـــود و راه بـــود و راه بـــود            کــاروان هــمــراه ثــارالــلـه بــود

کــاروان نـه قــبـلـه گـاه عـالـمـیـن            مرد یا زن جـمله عـشـاق الحـسـین


پــاســدار قــافـلـه عــبـاس مـاسـت            روی دوشش پرچـم یا مجـتـبی‌ست

اینکه چون‌خورشید روی مرکب است            حضرت زهـرای ثانی زینب است

زینب است این اقتدارش بارز است            عـقـل از درک عـقـیله عاجز است

پـرده‌هـای محـملش نـور جـلی‌ست            یارب این دخت علی یا که علی‌ست؟

هم عـلـی و هم حـسین و هم حـسن            تکـیـه می‌کـردنـد بر این شـیـر زن

سـال‌هـا مــسـتــور مـانــده آیــه‌اش            چـشـم هـمـسـایـه نـدیــده سـایـه‌اش

قــامـتـش دور از نـگــاه شـوم بـود            آفــتــاب از دیـدنـش مـحــروم بـود

قـاسـم و اکـبـر بـه دور مـحـمـلـش            بـا ابــوفــاضــل نـمـی‌لــرزد دلـش

بـار بـگـشـائـیـد اینـجـا کـربـلاست            لحـظـه مـوعـود زینب با خـداسـت

بـارالـهـا خـسـتــه‌ام جـان بـر لـبــم            زیـنـبـم مـن زیـنــبـم مـن زیــنــبـم

نـیـسـت جـز شـهـد بـلا در بــاده‌ام            بــر هــمــان عــهــد ازل آمـــاده‌ام

این سر و این چـادر و این معجرم            این دو دسـتم این رخم این پیـکـرم

تـو اگـر خـواهـی بـیـابـان مـی‌روم            پـا بـرهـنـه بـر مـغــیـلان مـی‌روم

راضــی‌ام آواره گــردم از حــــرم            آتـش خــیــمـه بـیـوفـتـد بــر ســرم

هرچه می‌گویی به چشم ای نور عین            هـرچه امـا جـز جـدایی از حـسـین

مـی‌شـود آیـا خـوش اقــبـالـم کـنـی            جـــای او راهــی گــودالــم کــنــی

مـی‌شـود خــنـجـر بـبــرد گــردنــم            زیــر سُـــمّ اسـب‌هـا بــاشــد تــنــم

خـوب‌ می‌دانـم که غـارت می‌شـوم            در شلوغی هـتک حـرمت می‌شوم

از غریبه فحش و توهین می‌خورم            از سنان سیـلی سنـگـین می‌خـورم

من که‌ یک دفـعـه نرفـتـم در گـذر            می‌شوم با شـمر و خـولی هـمسفـر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَیتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَی بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

آنچـه مـی‌تـرسـم مـی‌آیـد بـر سـرم            دسـت نامـحـرم مـی‌افـتـد مـعـجـرم

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

تا که فـرمـود رسـیـدیم عـلَم را کـوبـید            یک علمدار بر این خاک قدم را کوبید
بر رویِ سینۀ خود تیِغ دودَم را کـوبید            بینِ این دشت ستونهایِ حرم را کـوبید


بـیرق افـراشته شد، بـاد تکـانـش میداد
کیست این مرد که یک دشت نشانش میداد

زانـویش خم شده و هست مُهَیا خانـوم            بـا ادب گـفـت عـلمـدار بـفرما: خانـوم
آمد از محملِ خود حضرت زهرا، خانوم            دست بگـذاشت رویِ شانـۀ سقا خانـوم

گـرد او پنـج برادر همه می‌چرخـیدنـد
پنـج تن دورِ سرِ فـاطمه می‌چرخـیدنـد

چو بزرگـیش قسم در همۀ عالم نیست            پردۀ محـملش از پردۀ کـعـبه کم نیست
گرچه در سایۀ عباس نشان از غم نیست            شُکر مَحرم پُر و یک دیدۀ نامحرم نیست

گرچه مانند عـمو دور و بَرِ زینب بود
هرچه غم بود فقط بر جگرِ زینب بود

مـادرش آه امان از دلِ زینب می‌گـفت            هـمـۀ راه امان از دلِ زیـنب می‌گـفـت
گاه و بی گاه امان از دلِ زینب میگفت            سخت جانکاه امان از دلِ زینب میگفت

وای من روز دهـم شد، برادر چه کنم
جگـرم سوخته، بـا نـالۀ مادر چه کـنـم

مـی‌زَنـد شـور دلـم تـاب نـدارد ایـنـجـا            دل پــریــشـانـی‌ام آداب نــدارد ایـنـجا
جانِ من جـان رُبـاب آب نـدارد ایـنـجا            بـچـه بـیـدار شـده خـواب نـدارد اینـجا

به لبـش پـیـشِ تو لبـخـنـد نـمی‌آید وای
گـریـۀ اصغـرمـان بـنـد نـمـی‌آیـد وای

حرفِ این دخترکان است از اینجا برویم            ساربان تا که نرفته است بگو تا برویم
کـوچـۀ مـادرمـان خانـۀ زهـرا بـرویـم            باشد آقـا هـمه‌اش حـرفِ تو اما بـرویم

دست ما نیست عطش بِین حـرم اُفتاده
مُردم از غـم چه کـنـم بـد به دلم اُفتاده

همۀ فکـر و حـواسم به تو باشد برگرد            قبل از آنکه به سَرَت شمر بیاید برگرد
به عـروسِ تو قـسم حرمله آمد برگـرد            کاش بر تیر خودش زهر نمیزد برگرد

کـاش دوریِ شما قسمت خواهر نـشود
زینبت کـاش که بی پنـج بـرادر نـشود

عزم کردی نروی کاش خزان برگردد            لااقل گو که از آن جمع سنـان برگردد
زودتر از همه آن تیر و کمان برگردد            چشمِ آن جمعیت از سمتِ زنان برگرد

سایۀ روی سـرم از سـرِ اطـفـال مَـرو
تا‌ که من زنـده‌ام آقـا لـبِ گـودال مَـرو

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر با توجه به ابیات بعدی شعر جهت جلوگیری از تحریف و نزدیک شدن مطالب با روایات معتبر تغییر داده شد لذا  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

رفت در پیشِ برادر که برادر چه کنم           جگـرم سوخته، بـا نـالۀ مادر چه کـنـم

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا

شاعر : جواد هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

من ندانم چه حساب است، بیا برگردیم            که دلم در تب و تاب است؛ بیا برگردیم

نـام این دشـت زد آتـش به غـم‌آبـاد دلـم            این چه خاک است؟ چه آب است؟ بیا برگردیم


جلوۀ روی تو در مردمک چشم من است            تا که این عکس به قاب است، بیا برگردیم

نکـند بی‌تو از این معـرکه برگـردم من            هجر، سرگرم شتاب است، بیا برگردیم

بین اینان که ز صخره دلشان سنگ‌تر است            سـنگ بر آیـنه باب است، بـیا برگردیم

ما همه تـشـنۀ دیدار تو و طرح عـطش            نقشه‌اش نقش بر آب است، بیا یرگردیم

دخترت چشم به من دارد و گوید: عمّه!            تا عـمو پا به رکاب است، بیا برگردیم

: امتیاز

ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

رویِ زانـویِ بـرادر پا اگـر بـگـذاشته            آفـتاب انـگـار مـنّت بر قـمـر بگـذاشته
دستها را رویِ دوشِ دو پسر بگذاشته            آنکـه رویِ شانـۀ عـباس سر بگـذاشته


دورِ او از عون و جعفر اکبر و قاسم پُر است
شُکر گِردش از جوانانِ بنی‌هاشم پُر است

جبرئیل اینجاست تا خانوم فرمایش کند            تا حسینَش هست او احساسِ آرامش کند
تا که آرام است دنیا درکِ آسایش کـنـد            تا بیاید عمه‌جان باید عمو خواهش کند

تاکه عباس است خانم خواب راحت می‌کند

شکر حق در سایۀ او استراحت می‌کند

دست او که نیست دل غم رویِ غم می‌ریزَدَش            نـامِ اینجا را مَبَر وقتی بهم می‌ریزَدَش
چشم‌ها خونِ جگر در هر قدم می‌ریزَدَش            بیشتر او را بِهَم طفلِ حرم می‌ریزَدَش

خیمه برپا می‌کنند و روضه برپا می‌کند
می‌نشیند گوشه‌ای هِی وای زهرا می‌کند

ناله زد تا زد قدم: دیدی چه آمد بر سرم            گفت در بینِ حرم: دیدی چه آمد بر سرم
چیست اینجا غیرِ غَم دیدی چه آمد بر سرم            مادرم ای مادرم دیدی چه آمد بر سرم

با زبـان حـال گـوید آه: بـرگـردان مرا
مُردم از دلشوره از این راه برگردان مرا

این حرم گهواره دارد جانِ زینب بازگرد            کودکِ شیرخواره دارد جانِ زینب بازگرد

دختری مه پاره دارد جانِ زینب باز گرد            درد وقتی چاره دارد جانِ زینب بازگرد

وای از این سرزمین شیرِ رُبابت خُشک شد
تیرهاشان را ببین شیرِ رُبابت خُشک شد

داد زد شامِ دهم ای وای می بینی چه شد            بچه‌ها را کرده گُم ای وای می بینی چه شد
نعلِ تازه زیرِ سُم ای وای می بینی چه شد            وَیلَنا مِن بَعدِ کُم ای وای می بینی چه شد

گفت با طفلانِ در آتش عـلیکـم بالفرار
زود گیرَد مویِ سر آتش علیکم بالفرار

میزند رویِ سرش دیگر نمی‌دانم چه شد            شعله ور شد چادرش دیگر نمی‌دانم چه شد
خاک خورده معجرش دیگر نمی‌دانم چه شد            مانده او با مادرش دیگر نمی‌دانم چه شد

ناقه‌اش عریان ولی جمعِ بنی‌هاشم نبود
با حـرامـی بود اما اکـبر و قـاسم نـبود

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما  پیشنهاد می‌کنیم به منظور انطباق مطالب با روایات مستند و معتبر و انتقال بهتر معنای شعر، بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

تاکه عباس است خانم خواب راحت می‌کند            او فقـط در سایۀ او استراحت می‌کـنـد

گـفت با دلـواپـسی با آه: برگـردان مرا            مُردم از دلشوره از این راه برگردان مرا

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید. به هیچ وجه شایسته نیست اهل بیت را بیچاره و آواره بنامیم و لازم دقت بیشتری در کلمات بکار برده شده داشته باشیم

این حرم گهواره دارد جانِ زینب بازگرد            مادری بیچاره دارد جانِ زینب بازگرد

زینـبی آواره دارد جانِ زینب بازگـرد            درد وقتی چاره دارد جانِ زینب بازگرد

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

میزند رویِ سرش دیگر نمی‌دانم چه شد            بوسه زد بر حنجرش دیگر نمی‌دانم چه شد

ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

می‌رسد ناله و آه از طرف عـرش خـدا            شد حـسـیـنـیه گـریه هـمۀ ارض و سما
همۀ عـالمیان غـرق غـم و شور و عزا            روضه‌خوان فاطمه و گریه کُنش عالم‌ها


که رسید است حـسین بن عـلی کربـبلا

کاروانی که پُر از نور خداوند جلی‌است            کاروانی که پُر از جلوه عشق ازلی‌است
پـیـش درگـاه خـدا قـافـلـه بی مثلی‌است            کاروانی که پُر از فاطمه و چند علی‌است
چـشم بـد دور که این قافـله بـاشد بـر پا

لحظه‌ای گشت که افتاد زمان از حرکت            قبـل هر کـار همه هـاشـمیان با سرعت
می‌چکید از عرق روی جبین‌ها غیرت            جمع گـشتنـد همه دور خـدای عـصمت
که نـبـینـد نـظری سـایه‌ای از زینب را

روضه خوان و نگران است و پریشان زینب            از غـم کـربـبـلا بی‌سر و سامـان زینب
پـای اربـاب شده دست به دامـان زینب            ترس دارد که به لبهاش رسد جان زینب
از بـرادر بـشـود آه در ایـن دشـت جـدا

یک به یک خیمه به خیمه همگی گشت بنا            چـادر فـاطـمـیـون مـرکـز این چـادرها
جرأتی نیست به چشمی‌که بچرخد اینجا            تا نـگـهـبـانِ هـمـه اهـل حـرم شد سـقـا
وای از روز دهم غارت و بی‌رحمی‌ها

خـیــمـه اکـبـر لــیــلا چـه تـمـاشـا دارد            این پسر ارثـیـه از کـوثـر و طاها دارد
مـثـل عـبـاس عـلی قـامـت طـوبـا دارد            لافـتی گر که به شأنـش بـرسد جا دارد
کـاش جسمش نشود پخـش میان صحرا

مادری بـین حـرم نـغـمه لالایی خـوانـد            آب انـدازه کـافی به عـزیـزش نـوشـاند
بین آغوش خودش گل پسرش را خواباند            تـا دم صبـح عـلی در بـغـل مادر مـانـد
نـخورد غـصه که این قـافـله دارد سـقا

تخت شاهی رقـیه است سر دوش عـمو            مثل زهراست همه هیبت او موی به مو
شکرچون فاطمه‌اش نیست شکسته پهلو            یا ندارد ردی از سیلی و از هاله به رو
کـاش از نـاقه نـیـفـتـد شب تاریک خـدا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

پـیـش درگـاه خـدا قـافـلـه بی مثلی‌است            کاروانی که پُر از فاطمه چند علی‌است

شکرچون فاطمه او نیست شکسته پهلو            یا ندارد ردی از سیلی و از هاله به رو

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن حذف شد، همانگونه که بسیاری از علما و مراجع در کتب: جلاءالعیون ۵۶۹؛ منتهی الآمال ۴۴۹؛ نفس المهموم ۲۸۳؛ لؤلؤ ومرجان ۲۱۵؛ اربعین الحسینیه ۱۳۸؛ قاموس الرجال  ج۸ ص ۴۶۶؛ فواید المشاهد ۵۱؛ تحقیق درباره اوّل اربعین ۶۸۴؛ تنقیح المقال ج۲ص ۱۹؛ حماسه حسینی ج۳ ص ۲۵۵؛ کبریت احمر ۳۸۴؛ مقتل تحقیقی ۱۸۰؛ مقتل جامع ج۱ ص۱۱۹ و .... نوشته ­اند ازدواج حضرت قاسم با دختر امام حسین  تحریفی است و این قصۀ جعلی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا بدون هیچ سندی تحریف شده است. در استفتاعی که از حضرات آیات عظام سیستانی، خامنه ای و فاضل لنکرانی صورت گرفته است آنها نیز ضمن نادرست خواندن این داستان جعلی و خیالی؛ خواندن آن را جایز ندانسته اند. (جامع المسائل ج۲ ص۶۲۰ و ۶۲۴) جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

فــرق دارد حــرمـی بـا هـمـه چـادرهـا            خیمه نـجمه پر از نقل نبات است و قبا
رخـت آورده که دامــاد کـنـد قــاسـم را            شب عـقـدش به سـرش نـقـل بـپاشد اما
سنگ شد نقل سرش سرخی خون گشت حنا

ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

آیـنـه در آیـنـه تـابـیـد عـالـم شـد عـلـی            نَفسِ خود را دید خود را دید خاتم شد علی
اولین صبحِ ظهورِ حَیِ اعـظم شد علی            حق تماشا کرد خود را تا مجسم شد علی


با علی جان میدهیم و با علی تب می‌کنیم
حرفِ مولا می‌زنیم و مشقِ زینب می‌کنیم

آنکه اقیانوسِ آرامِ علی شد زینب است            آنکه او آغاز و انجامِ علی شد زینب است
آنکه او معنایِ اسلامِ علی شد زینب است            آنکه آمد زینتِ نامِ علی شد زینب است

ما نمی‌فهمیم از این اوج این اعجاز هیچ
شعرها را ساده‌تر می‌گویم اما باز هیچ

او هزاران شیرزن بود او فقط زینب نبود            او ظهورِ پنج تَن بود او فقط زینب نبود
سوختن در سوختن بود او فقط زینب نبود            او حسین و او حسن بود او فقط زینب نبود

شـد تــمـام آیـۀ قـالـو بـلا وقـتی رسـیـد
با نزولش کربلا شد کـربلا وقتی رسید

شرحِ لیلی را اگر منزل به منزل گفته‌اند            شرحِ این تشریف را جمعِ مقاتل گفته‌اند
کعبه را با بودنش در راه، محمل گفته‌اند            گَردِ صحرا نه غبارِ پرده را دل گفته‌اند

به حسینش که دل زینب به‌دست اکبر است
پرده‌ها‌ی محملِ زینب به‌دست اکبر است

کَـشتیِ کـربُبلا در کـربـلا پهـلو گـرفت            خواست تا پائین بیاید آسمان زانو گرفت
تا بیاید جبرئیل از شهپرش جارو گرفت            او نه از عباس، جان عباس از بانو گرفت

پایِ او بـر زانـویِ مردانۀ عـبـاس بـود
بـعدِ بـابـا دستِ او بـرشانـۀ عبـاس بود

دورِ خود تا دید اکبر را خیالش جمع شد            عون و عبدلله و جعفر را خیالش جمع شد
دید در گهواره اصغر را خیالش جمع شد            بِینِ خمیه چند دختر را خیالش جمع شد

دید فوجِ دشمنان را گفت عباسم که هست
نیزه و تیغ و سنان را گفت عباسم که هست

ناگهان بی‌حال شد گودال را وقتی که دید            روضه‌اش اطفال شد گودال را وقتی که دید
ماتِ استقبال شد گودال را وقتی که دید            حرمله خوشحال شد گودال را وقتی که دید

آمـد و اُفـتـاد بـر پـایِ بـرادر: بـازگَـرد
جانِ خواهر جانِ من نَه جانِ مادر بازگَرد

شامِ غـم شد وای اکـبر را نمی‌بیند چرا            عون و عبدالله و جعفر را نمی‌بیند چرا
وای در گهواره اصغر را نمی‌بیند چرا            بِینِ حـجمِ شعـله دخـتر را نمی‌بیند چرا

خیمه از شعله اُفتاد و عزیزی سوخت سوخت
زیرِ آن خیمه خداوندا مریضی سوخت سوخت

بسکه اُفتاده زمین در پا توانی نیست نیست            می‌دَود سمتِ برادر حیف جانی نیست نیست
دیر شد تا او بیایَد ساربانی نیست نیست            وای از انگشت و انگشتر نشانی نیست نیست

زیرِ تیغ و نیزه می‌گردد جوابی حیف نیست
ناقه و چشمِ حرامی و…رکابی حیف نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

با علی جان میدهیم با علی تب می‌کنیم            حرفِ مولا می‌زنیم و مشقِ زینب می‌کنیم

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح شده است موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر علیه‌السلام صحت ندارد و تحریفی است این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین‌جا کلیک کنید.

پشتِ خیمه قـبرِ اصغر را نمی‌بیند چرا            بِینِ حـجمِ شعـله دخـتر را نمی‌بیند چرا

ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا

شاعر : مصطفی هاشمی نسب نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : چهارپاره

از راه دور هـالـۀ نـوری رسـیده است            یک کاروان فرشته و حوری رسیده است

مشغـول ذکر و راز و نـیـازند با خـدا            گویا کـلیم باز به طـوری رسیده است


مهتاب رو گرفت، که زینب رسیده است            بر چشم خود ستاره حجابی کشیده است

از بس که این چراغ عفیف و منوّر است            پـروانـه نیـز سـایـۀ او را نـدیـده است

تا پـا زمین گـذاشت دل آسـمان گرفت            قلب علی و فاطمه هم در جنان گرفت

آیــات ابــتــدایـی مــریـم نـزول کــرد            یحیی به نیزه رفت و مسیحا زبان گرفت

زینب ز روی نـاقـۀ خـود تا بـلـنـد شد            آه از نـهـاد حـضـرت زهـرا بـلـند شد

تـا کـه صـدا زدنـد رکـابـی بـیــاوریـد            فـوراً جـنـاب حـضرت سـقـا بـلـند شد

آرام پــرده را عـلـی اکـبـر کـنــار زد            قـاسـم غـبـار بـادیـه بـا پَــر کـنـار زد

ارباب با قرائت والشـمس و والضحی            پـوشـیـه را ز روی مـطـهـر کـنار زد

پا بر زمین گذاشت، دلش بی‌قـرار شد            قـلـبش به غصه‌های فـراوان دچار شد

نم نم به گـریه آمد و چون ابـر نوبهار            نـم نـم شـروع کـرد، ولی زار زار شد

اینجا کجاست؟ چرا سر من تـیر می‌کشد            ذرّه به ذرّه پـیـکـر مـن تـیـر می‌کـشـد

فکری برای خواهـر خود کن، برادرم            دارد تـمـام مـعـجـر من تـیـر می‌کـشـد

شـأن نـزول این همه آیه شنـیـدنی‌است            تعـبیر خواب کودکی من نـدیـدنی‌است

دردی عجیب قامت من را گرفته است            این سرو قد کشیده گمانم خمیدنی‌ است

اینجا برای اهل و عـیالت امان نداشت            گـشـتم، به غیر حـادثۀ ناگهـان نداشت

چـشمی حـریص در پی انگـشـتر آمده            این قافله چه می‌شد اگر ساربان نداشت

این حوریان که فکر اسارت نکرده‌اند            اصلاً خـیال آتش و غـارت نـکـرده‌اند

تا بـوده است از هـمه مسـتـور بوده‌اند            محجـوبه‌اند و فکـر جسارت نکرده‌اند

حالا بیا به خـاطر خـواهـر عـبور کن            ما را ببر مدینه، از این خاک دور کن

حیف از لب تو نیست به آتش شود دچار            آرام قـلب مضطر خـواهر ز نـور کن

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن مطالب؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

حیف از لب تو نیست به آتش شود دچار            صرف نظـر ز رفـتن کـنـج تـنور کن

ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا

شاعر : مرضیه نعیم امینی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : غزل

این کاروان هفتاد و دو عشق آفرین دارد            از بهـترین‌های دو عـالم بهـترین دارد

این شیرمردی که به گِرد شاه می‌گردد            با خود سفـارش‌هایی از اُمُّ البنـین دارد


زینب رسیده کـربلا، دورش بـنی‌هاشم            یعنی نگـین اینجا رکابی از نگین دارد

نامحـرمی هرگز ندیـده سایه‌اش را هم            صدیقۀ صغـری وقـاری اینچـنین دارد

حتی غـبار راه روی چـادرش ننشست            محمل حجابی از پَر روح الامین دارد

این سو تمـامی‌شان عزیز بن عزیز اما            آن سو سپـاهی از لعـین بن لعـین دارد

تا می‌توانـید اشک و آه و نـاله بردارید            یک گوشه از صحرا کمان داری کمین دارد

غم نامۀ این قافله سربسته‌اش این است            خولی به همراه خودش یک خورجین دارد

: امتیاز